ابنسبعین ابومحمد قطبالدین عبدالحق بن ابراهیم مرسی رقوطیاِبْنِ سَبْعین، ابومحمد قطبالدین عبدالحق بن ابراهیم بن محمد ابن نصر بن سبعین مرسی رقوطی، عارف، زاهد و فیلسوف اندلسی. میباشد. فهرست مندرجات۲ - القاب ۳ - تحصیلات ۴ - اساتید ۵ - مهاجرت به مغرب ۶ - عزیمت به مکه ۷ - زندگی شخصی ۸ - خصوصیات ۹ - انتقادات ۱۰ - طریقه ابن سبعین ۱۱ - آثار ۱۱.۱ - جواب صاحب صقیله ۱۱.۲ - بدالعارف ۱۱.۲.۱ - معنای عنوان این کتاب ۱۱.۳ - رساله الفقیریه ۱۱.۴ - رساله القوسیه ۱۱.۵ - رساله العهد ۱۱.۶ - کتاب الاحاطه ۱۱.۷ - رساله خطاب الله بلسان نوره ۱۱.۸ - رساله الفتح المشترک ۱۱.۹ - رساله النصیحه او النوریه ۱۱.۱۰ - رساله الرضوانیه ۱۱.۱۱ - کتاب الدرج ۱۱.۱۲ - آثار دیگر ۱۲ - فهرست منابع ۱۳ - پانویس ۱۴ - منبع ۱ - ولادتولادت او را اغلب مؤلفان در ۶۱۴ق/۱۲۱۷م نوشتهاند. [۱]
یونینی، موسی، ذیل مرآة الزمان، ج۲، ص۴۶۰، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۵م.
[۳]
فاسی، تقیالدین، العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین، ج۱، ص۳۵۵، به کوشش فؤاد سید، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م.
۲ - القابو چون زادگاه او رَقوطه، از نواحی مُرسیه بوده است، او را مرسی و رقوطی گفتهاند. [۴]
ابن تغری بردی، النجوم، ص۲۳۳.
[۶]
فاسی، تقیالدین، العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین، ج۵، ص۳۲۶، به کوشش فؤاد سید، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م.
[۷]
ابن عماد، عبدالحی، شذرات الذهب، ج۵، ص۳۲۹، قاهره، ۱۳۵۱ق.
نسبتهای دیگری نیز چون «غافقی» [۸]
ابن حجر عسقلانی، احمد، لسان المیزان، ج۱، ص۳۹۲، حیدرآباد دکن، ۱۳۳۰ق.
و «عکی» [۹]
ابن خطیب، محمد، لاحاطة فی اخبار غرناطة، ج۴، ص۳۱، اقاهره، ۱۳۹۷ق/۱۹۷۷م.
[۱۰]
مقری، احمد، نفح الطیب، ج۲، ص۱۹۶، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۳۳۸ق/ ۱۹۶۸م.
برای او آوردهاند که ظاهراً اشاره به انتساب او به قبیله بنیعک و غافقبن الشاهد بن علقمه بن عک بن الدیث بن عدنان، از قبایل عرب اندلس، ساکن در نواحی اشبیلیه بوده است [۱۱]
تفتازانی، ابوالوفاء غنیمی، ابن سبعین و فلسفة الصوفیة، ج۱، ص۳۰-۳۱،، بیروت، ۱۹۷۳م.
و نسبت اشبیلی که بعضی از مؤلفان [۱۲]
ابن عماد، عبدالحی، شذرات الذهب، ج۵، ص۳۲۹، قاهره، ۱۳۵۱ق.
برای او آوردهاند، شاید از این جهت باشد.ذهبی در تاریخ الاسلام و ابن شاکر کتبی در عیون التواریخ او را «قرشی مخزومی» گفتهاند، [۱۳]
تفتازانی، ابوالوفاء غنیمی، ابن سبعین و فلسفة الصوفیة، ص۳۱، بیروت، ۱۹۷۳م.
ولی این نسبت درست به نظر نمیرسد و گویا معتقدان او خواستهاند که او را به خاندان نبوت مربوط و منسوب کنند. [۱۴]
فاسی، تقیالدین، العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین، ج۵، ص۳۳۴، به کوشش فؤاد سید، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م.
[۱۵]
تفتازانی، ابوالوفاء غنیمی، ابن سبعین و فلسفة الصوفیة، ج۱، ص۳۱-۳۲، بیروت، ۱۹۷۳م.
این نکته از رسالهای که یکی از شاگردانش زیر عنوان الوراثة المحمدیة و الفصول الذاتیة در تکریم و تجلیل او نوشته بوده و مقری تلمسانی در نفح الطیب [۱۶]
مقری، احمد، نفح الطیب، ج۲، ص۱۹۸- ۲۰۰، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۳۳۸ق/ ۱۹۶۸م.
بخشی از آن را نقل کرده است، به روشنی دیده میشود. وی در این رساله شرحی مبالغهآمیز درباره استاد خود و کرامات او آورده، و او را قرشی، هاشمی و علوی و اجداد او و خاندان بنیسبعین را از اشراف و بزرگان مغرب گفته است.۳ - تحصیلاتوی در اوایل زندگانی در مرسیه به تحصیل منطق، حکمت، کلام و ریاضیات پرداخت، سپس به عرفان روی آورد، و گفتهاند که طب، کیمیا، سیمیا و علم حروف را نیز فراگرفت. [۱۷]
فاسی، تقیالدین، العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین، ج۵، ص۳۲۷، به کوشش فؤاد سید، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م.
[۱۸]
ابن شاکر کتبی، محمد، فوات الوفیات، ج۲، ص۲۵۴، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۷۴م.
۴ - اساتیدبرخی از مؤلفان او را شاگرد ابواسحاق ابراهیم بن یوسف بن محمد بن دهاق (معروف به ابن المرأة )، عارف و متکلم مشهور اندلسی، دانستهاند، [۲۰]
فاسی، تقیالدین، العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین، ج۵، ص۳۳۰-۳۳۱، به کوشش فؤاد سید، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م.
[۲۱]
ابن خطیب، محمد، الاحاطة فی اخبار غرناطة، ج۴، ص۳۳، قاهره، ۱۳۹۷ق/۱۹۷۷م.
[۲۲]
مقری، احمد، نفح الطیب، ج۲، ص۲۰۲، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۳۳۸ق/ ۱۹۶۸م.
ولی وفات ابن دهاق در ۶۱۱ق/۱۲۱۴م و قبل از ولادت ابن سبعین بوده و این گفته ظاهراً در اصل به ارتباط فکری و تأثیر پذیرفتن ابن سبعین از عقاید ابن دهاق اشاره داشته است. از سوی دیگر، در اواخر سده ۶ و اوایل سده ۷ق افکار فلسفی و عرفانی ابوعبدالله شوذی از طریق شاگردش ابن دهاق و شاگرد او ابن اَحْلی در اندلس رواج گرفته بود و دور نیست که ابن سبعین که در این محیط فکری پرورش یافته و تأثیر پذیرفته بود، [۲۳]
ابن تیمیه، «سبعینیه»، ج۱، ص۱۰۷، ملحق جلد ۴ مجموعه فتاوی ابن تیمیه، قاهره، ۱۳۲۹ق.
[۲۴]
ابن خطیب، محمد، الاحاطة فی اخبار غرناطة، ج۴، ص۳۳، قاهره، ۱۳۹۷ق/۱۹۷۷م.
چنانکه در بعضی از منابع تلویحاً اشاره شده است، [۲۵]
فاسی، تقیالدین، العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین، ج۱، ص۳۳۰، به کوشش فؤاد سید، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م.
در مرسیه نزد ابن احلی کسب علم کرده باشد. اینکه منادی در الکواکب الدریة [۲۶]
تفتازانی، ابوالوفاء غنیمی، ابن سبعین و فلسفة الصوفیة، ج۱، ص۳۷، بیروت، ۱۹۷۳م.
و ابن عماد به نقل از او در شذرات الذهب [۲۷]
ابن عماد، عبدالحی، شذرات الذهب، ج۵، ص۳۳۰، قاهره، ۱۳۵۱ق.
وی را شاگرد ابوالحسن حرانی و ابوالعباس بونی دانستهاند، نیز نادرست است، زیرا حرانی در ۵۳۸ق درگذشته [۲۸]
بونی، احمد، شمسالمعارفولطائفالعوارف، ج۱، ص۵۳۲، مصر، ۱۳۸۲ق/۱۹۶۲م.
و وفات بونی در ۶۲۲ ق، [۲۹]
حاجی خلیفه، کشف، ج۱، ص۱۰۶۲.
یعنی در ۸ سالگیِ ابن سبعین بوده است، و بعید به نظر میرسد که کودکی در این سن به تحصیل علمالاسماء و اسرار الحروف و موضوعاتی نظیر آنها بپردازد، و گذشته از این هیچ معلوم نیست که بونی از افریقا به اندلس رفته و یا در مرسیه مقیم بوده باشد. این اشارات را نیز باید حاکی از توجه او به تألیفات بونی و حرانی دانست، و این نکته را از برخی از آثار او و نیز از سخنی که ابن خلدون [۳۰]
ابن خلدون، شفاء السائل لتهذیب المسائل، ص۶۳، به کوشش محمد بن تاویت طنجی، استانبول، ۱۹۵۷م.
درباره او گفته است، میتوان دریافت.۵ - مهاجرت به مغربابن سبعین در جوانی - و به گفته ابن شاکر کتبی [۳۱]
ابن خلدون، شفاء السائل لتهذیب المسائل، ص۶۳، به کوشش محمد بن تاویت طنجی، استانبول، ۱۹۵۷م.
در ۳۰ سالگی - با جمعی از یاران و شاگردان خود رهسپار مغرب شد و در راه چند گاهی در خانقاهی نزدیک غرناطه توقف نمود. [۳۲]
ابن خطیب، محمد، الاحاطة فی اخبار غرناطة، ج۴، ص۳۷، قاهره، ۱۳۹۷ق/۱۹۷۷م.
ظاهراً علت مهاجرت او از زادگاهش مخالفتهایی بود که از طرف فقها و متشرعین با افکار و اقوال او میشد. [۳۳]
ابن خطیب، محمد، الاحاطة فی اخبار غرناطة، ج۴، ص۳۳-۳۴، قاهره، ۱۳۹۷ق/۱۹۷۷م.
[۳۴]
ابن خلدون، تاریخ، ج۶، ص۶۳۴ - ۶۳۵، بیروت، ۱۹۵۹م.
[۳۵]
ابن شاکر کتبی، محمد، فوات الوفیات، ج۲، ص۲۵۴- ۲۵۵، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۷۴م.
پس از ورود به مغرب در شهر سبته۱ بر ساحل جنوبی تنگه جبلالطارق اقامت گزید و به تبلیغ و ترویج عقاید خود در میان پیروان، و تحقیق، مطالعه و تألیف پرداخت. با اینکه در سنین جوانی بود، در همین دوران شهرت او به جایی رسیده بود که هنگامی که پرسشهای علمی و فلسفی فردریک دوم (۱۱۹۴- ۱۲۵۰م)، امپراتور صقلیه از علمای ممالک اسلامی به مغرب رسید، خلیفه عبدالواحد الرشید (حک ۶۳۰ -۶۴۰ق/۱۲۳۳-۱۲۴۲م)، آنها را به سبته فرستاد و از ابن سبعین خواسته شد که جواب بنویسد. ظاهراً به سبب همین اشتهار به فلسفه و نیز شاید به سبب استقبالی که از عقاید او میشد، ناچار گردید که آن شهر را ترک گوید و به عدوه و سپس به بجایه۲ رود. وی چند سالی در این شهر اقامت داشت و همچنان به نشر افکار خاص خود مشغول بود، و پیروان و مریدان بسیاری که از طبقات مختلف نزد او گرد آمده بودند، آراء و عقاید او را به نقاط دیگر میرساندند.در اینجا نیز افکار و اقوال او و طرز سلوک پیروانش مخالفت و خصومت فقها و متشرعین را برانگیخت [۳۶]
ابن خطیب، محمد، لاحاطة فی اخبار غرناطة، ج۴، ص۳۳-۳۴، قاهره، ۱۳۹۷ق/۱۹۷۷م.
[۳۷]
شعرانی، عبدالوهاب، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷، قاهره، ۱۳۷۴ق/ ۱۹۵۴م.
و به الحاد و کفر متهم و مجبور به ترک آنجا شد. [۳۸]
ابن خلدون، تاریخ، ج۶، ص۶۳۴ - ۶۳۵، بیروت، ۱۹۵۹م.
وی ظاهراً در حدود سال ۶۴۸ ق از مغرب به مقصد حجاز عازم شرق افریقا شد، [۳۹]
فاسی، تقیالدین، العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین، ج۱، ص۳۳۴، به کوشش فؤاد سید، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م.
ولی پیش از آنکه خود به آن نواحی برسد، شهرتش به آنجا رسیده بود و فقهای مغرب پیامهایی به مردم مصر فرستاده و آنان را نسبت به افکار و اقوال وی ظنین و بدبین کرده بودند. [۴۰]
شعرانی، عبدالوهاب، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷، قاهره، ۱۳۷۴ق/ ۱۹۵۴م.
۶ - عزیمت به مکهچنین به نظر میرسد که در شرق افریقا میان او و علمای آن دیار مناقشات و ماجراهایی وجود داشته [۴۱]
ابن خطیب، محمد، الاحاطة فی اخبار غرناطة، ج۱، ص۳۴، قاهره، ۱۳۹۷ق/۱۹۷۷م.
و نامساعد بودن محیط و مخالفتهای فقها و اهل ظاهر او را به عزیمت به سوی مکه ناگزیر کرده بود.زمان ورود او به مکه به درستی معلوم نیست، ولی در نخستین سالهایی که ابونمی محمد اول شریف مکه بود (۶۵۲ -۷۰۲ق/۱۲۵۴- ۱۳۰۳م)، وی در آنجا بوده و از نزدیکان او به شمار میرفته [۴۲]
فاسی، تقیالدین، العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین، ج۱، ص۳۲۹، به کوشش فؤاد سید، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م.
[۴۳]
ابن خلدون، تاریخ، ج۶، ص۶۳۴ - ۶۳۵، بیروت، ۱۹۵۹م.
و حتی گفتهاند که استاد و معلم او نیز بوده است. [۴۴]
ابن خطیب، محمد، الاحاطة فی اخبار غرناطة، ج۱، ص۳۴، قاهره، ۱۳۹۷ق/۱۹۷۷م.
بنابر برخی از منابع، امیر مکه بیمار یا مجروح شده بود و ابن سبعین او را معالجه کرد، و همین امر موجب نزدیک شدن او به امیر گردید. [۴۵]
ابن شاکر کتبی، محمد، فوات الوفیات، ج۲، ص۲۵۴، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۷۴م.
[۴۶]
فاسی، تقیالدین، العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین، ج۳، ص۳۹۲، به کوشش فؤاد سید، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م.
به گفته عبدالحق بادیسی در المقصد الشریف [۴۷]
تفتازانی، ابوالوفاء غنیمی، ابن سبعین و فلسفة الصوفیة، ج۱، ص۵۲ -۵۳، بیروت، ۱۹۷۳م.
ابونمی در جنگی مجروح شده و زخمی بر سرش رسیده بود، و ابن سبعین جراحت او را علاج کرد و نوعی سرپوش برای او ساخت که نشان زخم را پنهان میکرد. و نیز گفتهاند که وی با اعمالی از نوع سحر و شعبده امیر را به خود مجذوب و معتقد کرده بود، [۴۸]
فاسی، تقیالدین، العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین، ج۱، ص۳۳۱، به کوشش فؤاد سید، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م.
ولی شاید سبب اصلی نزدیکی او با ابونمی وجود نوعی تجانس فکری میان آن دو بوده است، زیرا ابونمی منتسب به خاندان رسول اکرم (ص) و از اولاد حسن بن علی (ع) بود، [۴۹]
ابن خلدون، تاریخ، ج۶، ص۶۳۴، بیروت، ۱۹۵۹م.
و ابن سبعین نیز تمایلات شیعی و فاطمی داشت و گفتهاند که وی در مکه و در سایه حمایت امیر آنجا گرایشهای شیعی خود را آشکار میکرد. [۵۰]
تفتازانی، ابوالوفاء غنیمی، ابن سبعین و فلسفة الصوفیة، ج۱، ص۵۲، بیروت، ۱۹۷۳م.
روزگار ابن سبعین در مکه به آرامش میگذشت و مورد تکریم بود و مریدان بسیار داشت و به ترویج آراء عرفانی و تألیف و تصنیف مشغول بود. هر ساله مناسک عمره و حج را به جا میآورد [۵۱]
غبرینی، احمد، عنوان الدرایة، ج۱، ص۲۳۸، به کوشش عادل نویهض، بیروت، ۱۹۶۹م.
[۵۲]
ابن خطیب، محمد، الاحاطة فی اخبار غرناطة، ج۴، ص۳۳، قاهره، ۱۳۹۷ق/۱۹۷۷م.
و گه گاه در غار حرا معتکف میشد. [۵۴]
فاسی، تقیالدین، العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین، ج۵، ص۳۳۴، به کوشش فؤاد سید، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م.
از اشارتی که به احوال او در این دوران در منابع تاریخی آمده است، چنین برمیآید که آراء و نظریات غیر متعارف او، و نیز سخنان رمزآمیز و دور از فهمش جامعه متشرع و متسنّن را به مخالفت با او برانگیخته بود. تقیالدین ابن دقیق العید (۶۲۵ -۷۰۲ق)که بعداً قاضی القضاة مصر شد، گفته است که ابن سبعین را در مکه ملاقات کردم و او سخنانی میگفت که مفرداتش قابل فهم بود، ولی از ترکیب آنها چیزی دریافت نمیشد. [۵۵]
ابن شاکر کتبی، محمد، فوات الوفیات، ج۲، ص۲۵۳-۲۵۴، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۷۴م.
[۵۶]
فاسی، تقیالدین، العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین، ج۵، ص۳۲۹، به کوشش فؤاد سید، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م.
[۵۷]
ابن حجر عسقلانی، احمد، لسان المیزان، ج۱، ص۳۹۲، حیدرآباد دکن، ۱۳۳۰ق.
ظاهراً مکه تنها محلی بود که وی میتوانست در آن به آسودگی خاطر زندگی کند، زیرا از امیر مدینه وحشت داشت [۵۸]
ابن خطیب، محمد، الاحاطة فی اخبار غرناطة، ج۱، ص۳۴، قاهره، ۱۳۹۷ق/۱۹۷۷م.
[۵۹]
مقری، احمد، نفح الطیب، ج۱، ص۲۰۰، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۳۳۸ق/ ۱۹۶۸م.
و وزیر امین یمن که حشوی و ظاهری بود، از دشمنان او به شمار میرفت [۶۰]
ابن شاکر کتبی، محمد، فوات الوفیات، ج۲، ص۲۵۴، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۷۴م.
[۶۱]
فاسی، تقیالدین، العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین، ج۵، ص۳۳۳، به کوشش فؤاد سید، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م.
و ملک ظاهر بیبرس، فرمانروای مصر، از نزدیکی و ارتباط او با اشراف مکه آزرده خاطر بود و به سبب سخنانی که از او نقل میشد، پسرش را در مصر به زندان افکنده بود. [۶۲]
فاسی، تقیالدین، العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین، ج۵، ص۳۳۴، به کوشش فؤاد سید، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م.
گفتهاند که هنگامی که ملک ظاهر در ۶۶۷ ق برای ادای مراسم حج به مکه رفت، سخت در جستوجوی ابن سبعین بود، لکن وی پنهان شد، [۶۳]
فاسی، تقیالدین، العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین، ج۵، ص۳۳۴، به کوشش فؤاد سید، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م.
وی از همین روی ظاهراً قصد مهاجرت به هندوستان داشته است. [۶۴]
ابن تیمیه، مجموعة الرسائل و المسائل، ج۱، ص۱۸۲، دارالمنار، ۱۳۴۹ق.
با اینهمه، و نیز با اینکه میان او و علمای مکه مناقشه و مخاصمه برقرار بود و غلو اصحاب و مریدان درباره او این احوال را شدت میداد، [۶۵]
فاسی، تقیالدین، العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین، ج۵، ص۳۳۴، به کوشش فؤاد سید، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م.
پشتیبانی شریف مکه از او اینگونه مخالفتها را بیاثر میساخت. افسانههایی که درباره او ساخته شده است [۶۶]
فاسی، تقیالدین، العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین، ج۱، ص۳۳۱، به کوشش فؤاد سید، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م.
[۶۷]
مقری، احمد، نفح الطیب، ج۱، ص۲۰۰، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۳۳۸ق/ ۱۹۶۸م.
[۶۸]
فاسی، تقیالدین، العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین، ج۱، ص۳۳۴، به کوشش فؤاد سید، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م.
حاکی از شهرت او و توجهی است که عامه مردم نسبت به او داشتهاند.قدرت و موقعیت او در مکه چنان بود که شیخ قطبالدین قسطلانی، دانشمند و عارف مشهور (۶۱۴ -۶۸۶ق/ ۱۲۱۷-۱۲۸۷م) که از مخالفان او بود، از ترس خصومت او مکه را ترک گفت و به مصر رفت. [۶۹]
یافعی، عبدالله، ج۴، ص۱۷۱، مرآةالجنان و عبرة الیقظان، حیدرآباد دکن، ۱۳۳۹ق.
چنین به نظر میرسد که ابن سبعین در مسائل سیاسی آن ایام نیز دخالت داشته و شریف مکه را در اینگونه امور راهنمایی و یاری میکرده است. به گفته ابن خلدون [۷۰]
ابن خلدون، تاریخ، ج۶، ص۶۳۵، بیروت، ۱۹۵۹م.
بیعت ابونمی با ابوعبدالله المستنصر، فرمانروای افریقیه، به ترغیب و تشویق ابن سبعین بوده، و بیعتنامه نیز که متن آن در تاریخ ابنخلدون [۷۱]
ابن خلدون، تاریخ، ج۶، ص۶۳۵ -۶۵۱، بیروت، ۱۹۵۹م.
آمده، از آغاز تا انجام به خط و انشای او بوده است. [۷۲]
زرکشی، محمد، تاریخ الدولتین الموحدیة و الحفصیة، ج۱، ص۳۳، تونس، ۱۹۶۶م.
[۷۳]
زرکشی، محمد، تاریخ الدولتین الموحدیة و الحفصیة، ج۱، ص۳۷، تونس، ۱۹۶۶م.
۷ - زندگی شخصیاز احوال شخصی ابن سبعین آگاهی بسیار اندک است. به گفته عبدالحق بادیسی در المقصد الشریف [۷۴]
تفتازانی، ابوالوفاء غنیمی، ابن سبعین و فلسفة الصوفیة، ج۱، ص۴۵، بیروت، ۱۹۷۳م.
پس از ورود او به سبته، زنی مالدار از اهالی آنجا از معتقدان او شد و به عقد او درآمد و نیز میدانیم که ابن سبعین پسری داشته است که در مصر به سبب سخنانی که به پدرش نسبت داده میشد، به حکم ملک ظاهر بیبرس به زندان افتاد، و ظاهراً همین پسر بوده که در ۶۶۶ ق، در زمان حیات پدر وفات یافته است، [۷۵]
فاسی، تقیالدین، العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین، ج۵، ص۳۳۴، به کوشش فؤاد سید، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م.
گرچه از اشاراتی که در رسائل ابن سبعین [۷۶]
ابن سبعین«رسالة»، ص۲۸۵، رسائل، به کوشش عبدالرحمان بدوی، قاهره، ۱۹۵۶م.
[۷۷]
«شرح رسالة العهد»، رسائل (ابن سبعین)، ج۱، ص۲۹۷.
آمده است، چنین به نظر میرسد که وی دو پسر داشته است، یکی به نام شهابالدین ابوجعفر احمد که خود به او اجازه ارشاد میدهد و دیگری به نام نورالدین که « رسالة النوریة » را چنانکه خود در این رساله [۷۸]
«شرح رسالة العهد»، رسائل (ابن سبعین)، ج۱، ص۱۸۴- ۱۸۵.
گفته، به نام او نوشته است.در تواریخ ذکری از برادر ابن سبعین، به نام ابوطالب بن سبعین نیز آمده است و گفتهاند که وی از جانب سلطان ابوعبدالله بن هود (د ۶۳۵ق/۱۲۳۸م) به روم فرستاده شد تا با پاپ اعظم (القومس الاعظم برومة) درباره نقض عهد سلطان نصارا گفتوگو کند. [۷۹]
ابن خطیب، محمد، الاحاطة فی اخبار غرناطة، ج۴، ص۳۴- ۳۵، قاهره، ۱۳۹۷ق/۱۹۷۷م.
به گفته فاسی [۸۰]
فاسی، تقیالدین، العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین، ج۵، ص۳۳۴، به کوشش فؤاد سید، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م.
برادر ابن سبعین در مرسیه از بزرگان اشراف و صاحب مقام بوده است و گفتهاند که رگ خود را زد، و نیز به مسموم شدن او اشاره رفته است، [۸۱]
فاسی، تقیالدین، العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین، ج۵، ص۳۳۴- ۳۳۵، به کوشش فؤاد سید، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م.
[۸۲]
ابن شاکر کتبی، محمد، فوات الوفیات، ج۲، ص۲۵۴، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۷۴م.
بادیسی مسموم شدن او را به تحریک و توطئة الملک المظفر، حاکم یمن دانسته است. [۸۳]
تفتازانی، ابوالوفاء غنیمی، ابن سبعین و فلسفة الصوفیة، ج۱، ص۴۵، بیروت، ۱۹۷۳م.
آرامگاه او در نزدیکی مکه در مَعْلاة بوده و سنگی بر آن نهاده بودند که چون زیارتگاه «جُهّال غربا» شده بود، شکسته و برداشته شد. [۸۴]
فاسی، تقیالدین، العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین، ج۱، ص۳۳۵، به کوشش فؤاد سید، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م.
۸ - خصوصیاتسخنانی که شاگردان و مریدان ابن سبعین درباره رفتار و شخصیت او گفتهاند، غالباً اغراقآمیز است، اما از اشارات مختصر و گذرایی که در کتابهای تاریخ در این باره دیده میشود، میتوان تصویری - هرچند نه چندان روشن - از سیمای اخلاقی او به دست آورد، ابن عبدالملک (ابوعبدالله محمد بن محمد)، ادیب و مورخ مغربی (د ۷۰۳ق) در تکملهای که بر کتاب الصلة فی تاریخ ائمة الاندلس و علمائهم...، تألیف ابن بشکوال نوشته بود، از ابن سبعین یاد کرده و او را به حسن خلق، بردباری در برابر آزار معاندان و انفاق و ایثار ستوده بود. [۸۵]
ابن خطیب، محمد، الاحاطة فی اخبار غرناطة، ج۱، ص۳۲، قاهره، ۱۳۹۷ق/۱۹۷۷م.
[۸۶]
ابن حجر عسقلانی، احمد، لسان المیزان، ج۱، ص۳۹۲، حیدرآباد دکن، ۱۳۳۰ق.
[۸۷]
مقری، احمد، نفح الطیب، ج۱، ص۱۹۶، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۳۳۸ق/ ۱۹۶۸م.
اهل مکه میگفتند که وی ۸۰ هزار دینار در میان آنان انفاق کرده است. [۸۸]
ابن شاکر کتبی، محمد، فوات الوفیات، ج۲، ص۲۵۴، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۷۴م.
ابوالعباس غبرینی (د ۷۱۴ق) در عنوان الدرایة [۸۹]
غبرینی، احمد، عنوان الدرایة، ج۱، ص۲۳۷- ۲۳۸، به کوشش عادل نویهض، بیروت، ۱۹۶۹م.
او را به دانش و معرفت و بزرگواری وصف کرده و گفته است که بزرگان مکه به اقوال و افعال او توجه و اعتماد تمام داشتند، و ابن خلدون [۹۰]
ابن خلدون، تاریخ، ج۶، ص۶۳۴، بیروت، ۱۹۵۹م.
نیز او را حافظ علوم شرعی و عقلی دانسته است. شک نیست که وی به علوم زمان خود از فقه، حدیث، کلام، فلسفه و عرفان تا کیمیا، اسرار الحروف و علم ارقام و اعداد واقف بوده و از آثاری که از او برجای مانده است، میتوان به میزان دانش او در این موضوعات پی برد، ولی اعتقادی که خود در حق خویشتن داشته است، از این حدود فراتر میرفته و از اشاراتی که به ابن سینا، غزالی، ابن رشد و بزرگان دیگر در گفتههای او دیده میشود، چنین برمیآید که خودبینی و خودستایی او از اندازه و اعتدال بیرون و به نوعی ناهنجاری روحی و فکری نزدیک بوده است.وی ابن سینا را مُمّوه و مسفسط، کثیر الطنطنه، قلیل الفائده؛ ابن رشد را مقلد ارسطو و قصیر الباع، قلیل المعرفة، بلید التصور، غیر مدرک [۹۱]
ابن سبعین، عبدالحق، بدالعارف، ص۱۴۳، به کوشش جورج کتوره، بیروت، ۱۹۷۸م.
[۹۲]
ابن سبعین، عبدالحق، بدالعارف، ص۱۴۴، به کوشش جورج کتوره، بیروت، ۱۹۷۸م.
شمرده؛ امام الحرمین ( [[جوینی) را ثالث ابوجهل و هامان گفته [۹۳]
ابن سبعین، عبدالحق، بدالعارف، ج۱، ص۱۵۲، به کوشش جورج کتوره، بیروت، ۱۹۷۸م.
غزالی را به سبب بیثباتی در مشرب و مذهب نکوهش کرده و ادراک او را در علوم قدیمه سستتر از تار عنکبوت دانسته [۹۴]
ابن سبعین، عبدالحق، بدالعارف، ص۱۴۴، به کوشش جورج کتوره، بیروت، ۱۹۷۸م.
[۹۵]
ابن سبعین، عبدالحق، بدالعارف، ج۱، ص۶، به کوشش جورج کتوره، بیروت، ۱۹۷۸م.
[۹۶]
ابن سبعین، عبدالحق، بدالعارف، ج۱، ص۱۴، به کوشش جورج کتوره، بیروت، ۱۹۷۸م.
و کلام ابن عربی را فلسفهای گندیده و عفن [۹۷]
ابن تیمیه، «سبعینیه»، ج۱، ص۷، ملحق جلد ۴ مجموعه فتاوی ابن تیمیه، قاهره، ۱۳۲۹ق.
خوانده است. نوشتهاند که وی در قیاس خود با ابومدین شعیب بن حسین، عارف بزرگ و معروف اندلسی (د ۵۹۴) گفته است که «شعیب بنده عمل است و ما عبید حضرت»، و هنگامی که ابوالحسن ششتری عازم دیدار و خدمت ابومدین بود، به وی گفت «اگر خواستار بهشتی، تو را و او را که قصد دیدارش داری، سزاوار همان است، اما اگر خواستار خداوند بهشتی پس نزد ما بیا». [۹۸]
ابن خطیب، محمد، الاحاطة فی اخبار غرناطة، ج۴، ص۳۵، قاهره، ۱۳۹۷ق/۱۹۷۷م.
[۹۹]
ابن خطیب، محمد، الاحاطة فی اخبار غرناطة، ج۴، ص۲۰۶، قاهره، ۱۳۹۷ق/۱۹۷۷م.
و نیز گفتهاند که نجمالدین بن اسرائیل، عارف مصری نامهای مصدّر به قصیدهای شیوا برای او به مکه فرستاد، ولی وی برای اظهار بزرگی مقام و منزلت خود بدان پاسخ نداد. [۱۰۰]
تفتازانی، ابوالوفاء غنیمی، ابن سبعین و فلسفة الصوفیة، ج۱، ص۵۴، بیروت، ۱۹۷۳م.
شک نیست که اینگونه کیفیات اخلاقی و رفتاری او موجب آزار و رنجش معاصرانش میشده و ظاهراً بسیاری از اتهامات و نسبتهایی که بدو بستهاند، از اینجا سرچشمه میگرفته و نیز از جهت غلو و مبالغهای که شاگردانش درباره او میکردند، [۱۰۱]
فاسی، تقیالدین، العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین، ج۵، ص۳۳۴، به کوشش فؤاد سید، بیروت، ۱۴۰۵ق ۱۹۸۵م.
تشدید میشده است. بعضی از سخنان کفرآمیزی که در کتب تاریخ و تذکرهها به او نسبت دادهاند، [۱۰۲]
ابن شاکر کتبی، محمد، فوات الوفیات، ج۲، ص۲۵۴، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۷۴م.
[۱۰۳]
فاسی، العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین، ج۵، ص۳۲۹، تقیالدین، به کوشش فؤاد سید، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م.
[۱۰۴]
فاسی، العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین، ج۵، ص۳۳۳، تقیالدین، به کوشش فؤاد سید، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م.
[۱۰۵]
ابن حجر عسقلانی، احمد، لسان المیزان، ج۳، ص۳۹۲، حیدرآباد دکن، ۱۳۳۰ق.
ظاهراً اساسی ندارد و گویا مخالفان و دشمنانش آنها را ساخته و پراکنده بودهاند،زیرا اولاً کسی چون قطبالدین قسطلانی که از معاصران و معاندان ابن سبعین بوده، [۱۰۶]
یافعی، عبدالله، مرآةالجنان و عبرة الیقظان، ج۴، ص۱۷۱، حیدرآباد دکن، ۱۳۳۹ق.
[۱۰۷]
مقری، احمد، نفح الطیب، ج۵، ص۲۴۷، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۳۳۸ق/ ۱۹۶۸م.
در شرحی که درباره او بیان کرده و در عقدالثمین فاسی [۱۰۸]
فاسی، تقیالدین، العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین، ج۱، ص۳۲۷-۳۲۹، به کوشش فؤاد سید، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م.
نقل شده است، به اینگونه سخنان او اشارهای ندارد، و همچنین ابوالعباس غبرینی در عنوان الدرایة [۱۰۹]
غبرینی، احمد، عنوان الدرایة، ج۱، ص۲۳۷- ۲۳۸، به کوشش عادل نویهض، بیروت، ۱۹۶۹م.
و قطبالدین یونینی در ذیلمرآةالزمان]] [۱۱۰]
قطبالدین یونینی، موسی، ذیل مرآة الزمان، ج۲، ص۴۶۰، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۵م.
و ابوالعباس میورقی در اشاراتی که از او در عقدالثمین فاسی [۱۱۱]
فاسی، تقیالدین، العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین، ج۵، ص۳۳۴- ۳۳۵، به کوشش فؤاد سید، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م.
آمده است، و ابن عبدالملک مورخ مغربی در سخنانی که درباره ابن سبعین از او نقل کردهاند، و بالاخره ابن خطیب در الاحاطة [۱۱۲]
ابن خطیب، محمد، الاحاطة فی اخبار غرناطة، ج۴، ص۳۱- ۳۸، قاهره، ۱۳۹۷ق/۱۹۷۷م.
که همگی یا از معاصران ابن سبعین و یا بسیار نزدیک به زمان او بودهاند، هیچیک آنگونه سخنان منسوب به او را ذکر نکردهاند، و حتی کسانی چون ذهبی [۱۱۳]
فاسی، تقیالدین، العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین، ج۱، ص۳۳۳، به کوشش فؤاد سید، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م.
[۱۱۴]
ابن شاکر کتبی، محمد، فوات الوفیات، ج۲، ص۲۵۴، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۷۴م.
و فاسی [۱۱۵]
فاسی، تقیالدین، العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین، ج۵، ص۳۲۹، به کوشش فؤاد سید، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م.
که این نسبتها را نقل کردهاند، نه به طور قطع، بلکه با عباراتی چون «حکی» و «اشتهر» از آن سخن گفتهاند.ثانیاً در آثار موجود ابن سبعین و نیز در وصایا و رسایلی که از او در کتابهای تاریخ نقل شده است، [۱۱۶]
ابن خطیب، محمد، الاحاطة فی اخبار غرناطة، ج۴، ص۳۵-۳۷، قاهره، ۱۳۹۷ق/۱۹۷۷م.
[۱۱۷]
مقری، احمد، نفح الطیب، ج۲، ص۲۰۲، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۳۳۸ق/ ۱۹۶۸م.
چنانکه ابن خطیب [۱۱۸]
ابن خطیب، محمد، الاحاطة فی اخبار غرناطة، ج۴، ص۳۵، قاهره، ۱۳۹۷ق/۱۹۷۷م.
به تصریح میگوید، همگی مشتمل است بر تعظیم مقام نبوت و اظهار اعتقاد به شارع و شریعت . برخی از این نسبتها به گونهای است که نادرستی و افتراآمیز بودن آنها آشکار است.گفتهاندکه وی هرگاه که بهمدینهمیرفت، چون به مسجدپیامبر (ص) نزدیک میشد، خون از او باز میشد، و از این روی از زیارت آن مکان مقدس محروم بود، [۱۱۹]
فاسی، تقیالدین، ج۱، ص۳۳۴، العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین، به کوشش فؤاد سید، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م.
[۱۲۰]
مقری، احمد، نفح الطیب، ج۲، ص۲۰۰، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۳۳۸ق/ ۱۹۶۸م.
در صورتی که وی به سبب وحشتی که از امیر مدینه داشت، به آن شهر نزدیک نمیشد، [۱۲۱]
ابن خطیب، محمد، الاحاطة فی اخبار غرناطة، ج۴، ص۳۴، قاهره، ۱۳۹۷ق/۱۹۷۷م.
[۱۲۲]
مقری، احمد، نفح الطیب، ج۲، ص۲۰، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۳۳۸ق/ ۱۹۶۸م.
و گفتهاند که وی نبوت را امری اکتسابی میدانست و به کوه حرا میرفت و در غار آنجا منتظر مینشست تا وحی به او برسد. این سخن نیز بیوجه است، زیرا ابن سبعین به خاتمیت نبوت اعتقاد راسخ داشته و در «رسالة فی انوار النبی» [۱۲۴]
ابن سبعین، عبدالحق، بدالعارف، ج۱، ص۲۰۵، به کوشش جورج کتوره، بیروت، ۱۹۷۸م.
[۱۲۵]
ابن سبعین، عبدالحق، بدالعارف، ج۱، ص۲۰۷، به کوشش جورج کتوره، بیروت، ۱۹۷۸م.
در بیان انوارسی و سهگانه نبوت، نورالنهایه را نوری میداند که نبوت بدان ختم میشود و نورالسابقه نیز نوری است که بر نبوت محمدی در ازل و قبل از هستی عالم دلالت دارد.۹ - انتقاداتولی به هر حال، چنانکه پیش از این گفته شد، آراء و عقاید او در توحید وجودی و اقوال غیر متعارف، پیچیده و مرموزش، و نیز کنایات و تأویلات غریب او، موجب شده بود که فقها و علمای ظاهر و حتی برخی از صوفیه در حق او از انتقاد و عیبجویی و حتی خصومت و تکفیر کوتاهی نکنند. چنانکه مثلاً قطبالدین قسطلانی میگفت که در قرن ۷ق سه فساد بزرگ ظاهر شد: مذهب ابن سبعین، غلبه تاتار بر عراق و شیوع استعمال حشیش [۱۲۶]
مقری، احمد، نفح الطیب، ج۱، ص۲۴۷، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۳۳۸ق/ ۱۹۶۸م.
و کسانی چون ابن تیمیه و ابن خلدون که به ذکر عقاید او پرداختهاند، انتقاداتشان کلاً متوجه جنبههای مختلف آراء او در وحدت مطلق بوده است [۱۲۷]
ابن تیمیه، مجموعة الرسائل و المسائل، ج۴، ص۹۳، دارالمنار، ۱۳۴۹ق.
[۱۲۸]
ابن تیمیه، مجموعة الرسائل و المسائل، ج۴، ص۹۴، دارالمنار، ۱۳۴۹ق.
[۱۲۹]
ابن تیمیه، مجموعة الرسائل و المسائل، ج۴، ص۱۰۰، دارالمنار، ۱۳۴۹ق.
[۱۳۰]
ابن تیمیه، مجموعة الرسائل و المسائل، ج۴، ص۱۱۶، دارالمنار، ۱۳۴۹ق.
[۱۳۱]
ابن خلدون، تاریخ، ج۱، ص۶۲، بیروت، ۱۹۵۹م.
[۱۳۲]
ابن خلدون، تاریخ، ج۱، ص۱۱۰، بیروت، ۱۹۵۹م.
و از همین روی بسیاری از مؤلفان متقدم نام او را در شمار کسانی چون حلاج، ابن عربی و ابن فارض آوردهاند .نکته دیگری که در این احوال مؤثر بوده است، ترتیب خاصی است که سبعینیه برای طریقه خود ذکر کرده و بر خلاف طریقههای دیگر سلسله خود را به رسول اکرم (ص) ختم میکنند، اینان کسانی چون هرمس، سقراط، افلاطون، ارسطو، و اسکندر را از یونانیان، و حلاج، شبلی، ابن سینا، غزالی، سهروردی مقتول، ابن عربی، ابن فارض و گروهی دیگر از عرفا و حکمای مسلمان را در سلسله طریقه خود آوردهاند [۱۳۳]
ابن خطیب، محمد، الاحاطة فی اخبار غرناطة، ج۴، ص۲۱۰-۲۱۱، قاهره، ۱۳۹۷ق/۱۹۷۷م.
[۱۳۴]
تفتازانی، ابوالوفاء غنیمی، ابن سبعین و فلسفة الصوفیة، ج۱، ص۴۵، بیروت، ۱۹۷۳م.
علاوه بر اینها، چنین به نظر میرسد که رفتار و اعمال ظاهری او نیز عادی و متعارف نبوده، [۱۳۵]
ابن خطیب، محمد، الاحاطة فی اخبار غرناطة، ج۴، ص۳۳-۳۴، قاهره، ۱۳۹۷ق/۱۹۷۷م.
[۱۳۶]
مقری، احمد، نفح الطیب، ج۲، ص۲۰۳، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۳۳۸ق/ ۱۹۶۸م.
و بعضی اطوار و حرکات خاص خود داشته است، چنانکه نام خود را به صورت عبدالحق بن O مینوشته، یعنی به جای «سبعین» دایره کوچکی که با ۰ یونانی است و در حساب ارقام برابر هفتاد است، مینوشته و از این روی در میان شاگردان و دوستانش به «ابن داره» شهرت یافته بود. [۱۳۷]
ابن خلکان، وفیات، ج۶، ص۳۲۱.
[۱۳۸]
مقری، احمد، نفح الطیب، ج۲، ص۱۹۶، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۳۳۸ق/ ۱۹۶۸م.
[۱۳۹]
عباسی، عبدالرحیم، معاهد التنصیص، ج۱، ص۵۸۲، به کوشش محمد قطه العدوی، مصر.
۱۰ - طریقه ابن سبعینطریقه ابن سبعین (سبعینیه) در آخرین سالهای حیات او به وسیله شاگردش ششتری (ه م) به مصر منتقل شد، ولی رواجی نیافت و به زودی از میان رفت. علت این امر در مرتبه اول، پیچیدگی و دور از فهم بودن افکار ابن سبعین و آمیختگی شدید آن با فلسفه یونانی و با محاسبات رمزیِ ارقام و حروف و نیز دشواری و رمزآمیز بودن زبان و بیان او بوده است و در مرتبه دوم، ظهور و رواج مکتب ابن عربی که بههر حال روشنتر، منسجمتر و جامعتر به نظر میرسیده؛ و نیز گسترش طریقه شاذلیه، که روشی معتدلتر داشته و از دیدگاه مردم مسلمان آن نواحی مقبولتر بوده است. البته در این احوال انتقادات شدید کسانی چون ابن تیمیه را که در بسیاری از رسایل خود شدیداً به رد و ابطال اقوال و عقاید ابن سبعین و طریقه سبعینیه پرداخته است، نباید بیاثر دانست. به طور کلی عرفان ابن سبعین که خود از آن به «علم التحقیق» تعبیر میکند، و عقاید او درباره توحید وجودی، مراتب وجود و موجودات، منزلت محقق و مقرب، و ماهیت عقل و نفس عموماً ذهنیتر و فلسفیتر از آن است که در میان عامه مردم رواج یابد، و از همین روی نسخههای آثار او در کتابخانههای جهان اندک است و در کتب تذکره و تاریخ نیز غالباً به اشارت کلی درباره عقاید او و نسبت حلول، اتحاد، الحاد و نظایر اینها به مذهب و طریقه او اکتفا شده است، ولی نه تنها موافقان، بلکه مخالفان او هم به وسعت دامنه آگاهیهای او در علوم مختلف اعتراف داشتهاند و ابن هود و ابن تیمیه او را در عرفان و فلسفه از ابن عربی عالمتر و آگاهتر دانستهاند. [۱۴۰]
ابن تیمیه، مجموعة الرسائل و المسائل، ص۱۰۶، دارالمنار، ۱۳۴۹ق.
[۱۴۱]
ابن تیمیه، مجموعة الرسائل و المسائل، ص۱۳۵، دارالمنار، ۱۳۴۹ق.
[۱۴۲]
تفتازانی، ابوالوفاء غنیمی، ابن سبعین و فلسفة الصوفیة، ج۱، ص۱۵۳، بیروت، ۱۹۷۳م.
[۱۴۳]
تفتازانی، ابوالوفاء غنیمی، ابن سبعین و فلسفة الصوفیة، ج۱، ص۱۶۰، بیروت، ۱۹۷۳م.
۱۱ - آثاراز ابن سبعین یک کتاب به نام بدالعارف و چندین رساله کوچک و بزرگ در موضوعات مختلف عرفان نظری و فلسفی، جنبههای عملی و اخلاقی عرفان و علم حروف و ارقام برجای مانده است که بسیاری از آنها اخیراً به طبع رسیده و برخی نیز به صورت نسخه خطی در کتابخانهها نگهداری میشود، ولی شماری از آثار او، که بیشتر به علم اعداد و اسرار الحروف مربوط بوده و در منابع تاریخی ذکرشان آمده است، امروز موجود نیست و تاکنون نشان درستی از آنها به دست نیامده است. در اینجا به ذکر برخی از مهمترین آثار او و شرح مختصری از موضوعات و مطالب مندرج در آنها میپردازیم: ۱۱.۱ - جواب صاحب صقیلهچنانکه قبلاً اشاره شد، گفتهاند که فردریک دوم، امپراتور صقلیه، که خود اهل علم و دوستدار حکمت و فلسفه بود، پرسشهایی فلسفی به ممالک اسلامی فرستاد و جواب آنها را از علمای آن نواحی خواستار شد. پاسخهایی که بدو رسید هیچکدام او را راضی نکرد، تا سرانجام پرسشهای خود را از طریق خلیفهالرشید، حاکم مغرب، با هدایایی نزد ابن سبعین فرستاد. ابن سبعین هدایا را نپذیرفت، اما پاسخ پرسشها را نوشت و به فرستاده امپراتور سپرد. امپراتور پاسخها را چنانکه میخواست یافت و بار دیگر هدایایی برای ابن سبعین روانه سبته کرد که این بار نیز بازگردانده شد. پرسشهای چهارگانه امپراتور بدین صورت بوده است: الف - حکیم ( ارسطو ) در آثار خویش قائل به قدم عالم است. آیا برهانی برای این قول دارد یا نه، و اگر برهانی ندارد، سخنش بر چه اساس است؟ ب - مقصود از علم الهی و مابعدالطبیعه چیست و مقدمات ضروری آن کدام است؟ ج - مقولات کدام است و آیا میتوان شمار آنها را از ده بیشتر یا کمتر دانست؟ د - دلیل بقای نفس چیست و اختلاف اسکندر افرودیسی با ارسطو چگونه است؟ ابن سبعین در جواب این پرسشها، به نقادی آراء ارسطو میپردازد، و در ردّنظر او و اثبات حدوث عالم براهینی میآورد. آراء حکمای یونان را درباره علم الهی نقل میکند و اختلاف نظریات فلاسفه را در این باب با عقاید صوفیه و متشرعان یادآور میشود. در پاسخ به پرسش سوم و بحث در مقولات دهگانه، به اهمیت منطق در تفکر و تعقل اشاره میکند، و برای حصول معرفت نسبت به ماهیت اشیا آن را ضروری میشمارد. مفصلترین بخش این نوشته بحث در اثبات بقای نفس و حیات بعد از موت است که در ضمن آن از اقسام نفوس و مراتب عقول سخن میرود، و به عقاید ارسطو در این باب اعتراض و به آراء اسکندر افرودیسی استناد میشود. پاسخهای ابن سبعین به پرسشهای امپراتور نشان میدهد که وی، با آنکه در عنفوان جوانی بوده است، در مسائل فلسفی و کلامی تبحر کامل داشته و با آراء فلاسفه یونان و حکما و دانشمندان مسلمان در معضلات علمی و فلسفی آشنا بوده است. برخلاف سبک مغلق و پیچیده و کنایهآمیزی که در آثار او دیده میشود شیوه نگارش او در اینجا صریح، ساده و بیتکلف است و اصول عقاید شخصی او که بعدها در تألیفات مفصلترش، چون کتاب بدالعارف و رسالههای «الاحاطه» و «الفقیریه» بسط و تفصیل یافته، در این نوشته به اجمال و با بیانی روشن ذکر شده است. اعتقاد او به وحدت مطلق، استدلال به آیات و احادیث برای اثبات این عقیده، تأویلات عرفانی و رمزی، و نظریه مربوط به شخصیت «محقق» یا «مقرب» و اثبات مقام و منزلتی خاص و برتر از مقام و منزلت فقیه، متکلم، حکیم و صوفی برای او همگی در ضمن این جوابها دیده میشود. لحن سخن در این مکتوب عتابآمیز است و نویسنده مخاطب خود را به طلب حق و قبول اسلام دعوت میکند. عنوان این رشته در منابع تاریخی به صورتهای مختلف آمده است. ابن سبعین خود در کتاب بدالعارف [۱۴۴]
ابن سبعین، عبدالحق، بدالعارف، ج۱، ص۱۵۷، به کوشش جورج کتوره، بیروت، ۱۹۷۸م.
از آن به عبارت جواب صاحب الصقلیه یاد میکند، و ابن خطیب در الاحاطه [۱۴۵]
ابن خطیب، محمد، الاحاطة فی اخبار غرناطة، ج۴، ص۳۵، قاهره، ۱۳۹۷ق/۱۹۷۷م.
آن را الاجوبة الیمنیة نامیده است. عنوان این اثر در برخی از نسخههای خطی آن المسائل الصقلیة است. [۱۴۶]
تفتازانی، ابوالوفاء غنیمی، ابن سبعین و فلسفة الصوفیة، ص۱۰۸، بیروت، ۱۹۷۳م.
در ۱۸۵۳م مستشرق ایتالیایی، م. آماری، نسخهای از این نوشته را مورد مطالعه قرار داده و در مقالهای تحت عنوان «پرسشهای فلسفی امپراتور فردریک دوم، خطاب به دانشمندان مسلمان۱» در ژورنال آزیاتیک همان سال ۲۴۰-۲۷۴) به بررسی آن پرداخته است. چند سال بعد در ۱۸۸۰م، آ. ف. مهرن، مشتشرق دانمارکی جواب ابن سبعین به پرسش چهارم را به زبان فرانسوی ترجمه و با بحثی درباره مطالب بخشهای دیگر در همان مجله ۴۳۴-۴۵۴) منتشر کرد. این تألیف در ۱۹۴۱م به کوشش شرفالدین یالتقایا در بیروت طبع و نشر شد. ۱۱.۲ - بدالعارفبدالعارف، که نام کامل آن بدالعارف و عقیدة المحقق المجرب الکاشف و الطارق السالک المتبتل العاکف است، نخستین تصنیف بزرگ اوست. این کتاب در دورانی که ابن سبعین از مرسیه به سبته رفته بود، نگارش یافته و به گفته خود وی در «ملاحظات علی بدالعارف» [۱۴۷]
ابن سبعین، عبدالحق، بدالعارف، ج۱، ص۲۵۱، به کوشش جورج کتوره، بیروت، ۱۹۷۸م.
از آثار روزگار جوانی اوست؛ اما اینکه شاگرد او یحیی بن محمد بلنسی گفته است که ابن سبعین آن کتاب را در ۱۵ سالگی خود تألیف کرده، [۱۴۸]
مقری، احمد، نفح الطیب، ج۲، ص۱۹۹، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۳۳۸ق/ ۱۹۶۸م.
درست به نظر نمیرسد، زیرا او خود در این کتاب از پاسخهایی که به پرسشهای امپراتور صقلیه داده است، یاد میکند. [۱۴۹]
ابن سبعین، عبدالحق، بدالعارف، ج۱، ص۱۵۷، به کوشش جورج کتوره، بیروت، ۱۹۷۸ م.
۱۱.۲.۱ - معنای عنوان این کتابدرباره معنای عنوان این کتاب از دیرباز اختلافنظر بوده است. ابن شاکر کتبی [۱۵۰]
ابن شاکر کتبی، محمد، فوات الوفیات، ج۲، ص۲۵۵، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۷۴م.
آن را به معنی «آنچه عارف را ضروری است» (لابد للعارف منه)گرفته، و محققان معاصر معانی دیگری برای آن در نظر گرفتهاند. [۱۵۱]
تفتازانی، ابوالوفاء غنیمی، ابن سبعین و فلسفة الصوفیة، ج۱، ص۹۹، بیروت، ۱۹۷۳م.
اما از اشاراتی که در آثار ابن سبعین به کلمه «بد» دیده میشود، چنین برمیآید که وی آن را به معنی حقیقتی که موضوع شناخت عرفانی است، به کار میبرد. کلمه «بد» در این ترکیب شاید به معنی «چاره» و «وسیله» باشد. و یا همان کلمه هندی اصلِ بودهه۲ است که به صورت «بُد» و «بُت» به معنی صنم به زبان عربی و فارسی وارد شده و در ادبیات عرفانی فارسی به منزله مظهر و نمودار حقیقت متعالی و جمال مطلق به کار رفته است. محور اصلی موضوعات این کتاب بیان شرایط و مراحل ارتقای سالک به مقام عارفِ محقق و چگونگی کسب کمالات الهی، تحصیل علم التحقیق و وصول به حق است. بخشهای اول کتاب شامل مباحثی در منطق است که ابزار و وسیله تعقل به شمار میرود و در پی آن مسائل مربوط به علم، عقل و نفس مطرح و در شناخت ماهیت آنها از دیدگاه اصحاب علوم مختلف بحث میشود. ابن سبعین اهل علم را به ۵ گروه تقسیم میکند: فقها، متکلمان، فلاسفه، صوفیه و محققین. معرفت حقیقی که «عین التحقیق» است نصیب محققین است و ۴ گروه دیگر که وی آنان را ناشنوا (اصم) میخواند از آن بیبهرهاند، زیرا ندای هدایت را نمیشنوند. [۱۵۲]
فاسی، تقیالدین، العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین، ج۵، ص۳۲۷، به کوشش فؤاد سید، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م.
در مباحث مربوط به منطق سعی او بر این است که با نقد آراء منطقیون و تجزیه و تحلیل موضوعات و مصطلحات علم منطق، نارسایی منطق ارسطویی را در حصول معرفت الهی نمایان سازد. در بحث از عقل و نفس، پس از ذکر نظریات فقها، متکلمان، فلاسفه و صوفیه در این باب و نقادی آنها، به بیان آراء «محققین» - که در حقیقت آراء خود اوست - میپردازد و موضوع را براساس عقیده بنیادی خود که توحید وجودی مطلق است و با عباراتی پیچیده و رمزآمیز مطرح میکند. عقل و نفس با آنکه مراتب و مظاهر مختلف دارند، در حقیقت از وجود مطلق واحد جدا نیستند، و کلیه دوگانگیها و تمایزات میان مراتب و مظاهر هستی، از جواهر روحانی و عقلانی تا ذوات محسوس و متعین، مولود وهم و پندارند، و اصل و وجودی از خود ندارند. خداوند وجود حقیقی، علت اولی و ازلی، نور مطلق و خیر محض است، و عالم هستی فیضی است که از ذات متعالی الهی به «قصد اول» یا «قصد قدیم» صادر میشود، و این «علیت حقیقی» است و علیتی که میان ذوات ممکنات جاری است، علیت مجازی و به «قصد ثانی» است. از ذات الهی به قصد اول فیضی حاصل شد که ابن سبعین از آن به «مبدع اول» تعبیر میکند، و این خلق اول و عقل کلی است. صورت همه چیز در اوست و دارای دو وجه است: وجهی به سوی واجبالوجود که وجه و وجود حقیقی است و وجهی به سوی ممکنات و معدومات که وجه مجازی و وجود کاذب است. [۱۵۳]
ابن سبعین، عبدالحق، بدالعارف، ج۱، ص۲۸، به کوشش جورج کتوره، بیروت، ۱۹۷۸م.
[۱۵۴]
ابن سبعین، عبدالحق، بدالعارف، ج۱، ص۱۱۳، به کوشش جورج کتوره، بیروت، ۱۹۷۸م.
[۱۵۵]
تفتازانی، ابوالوفاء غنیمی، ابن سبعین و فلسفة الصوفیة، ج۱، ص۲۰۱-۲۰۴۰، بیروت، ۱۹۷۳م.
تصور این دو وجه ناظر به اقبال و ادبار عقل است، چنانکه در این حدیث آمده: «اول ما خلق الله العقل، فقال له اقبل فاقبل ثم قال له ادبر فادبر». ابن سبعین ذات حق را برتر و بالاتر از هرگونه وصف، بیان، اشاره و تسمیه میداند و میگوید: علم او از عین او و ذات او از صفات او جدا نیست. حق تعالی خالق عالم هستی است و قوام و دوام هستی به اوست، اما نسبت آفرینش او به ذات او همچون نسبت خانه به بنّا نیست که جدا و مستقل از او موجود باشد، بلکه همچون نسبت کلام به متکلم است. [۱۵۶]
ابن سبعین، عبدالحق، بدالعارف، ج۱، ص۳۰۳، به کوشش جورج کتوره، بیروت، ۱۹۷۸م.
[۱۵۷]
ابن سبعین، عبدالحق، بدالعارف، ج۱، ص۱۰، به کوشش جورج کتوره، بیروت، ۱۹۷۸م.
ترتیب موجودات را در دو جهت نزولی و صعودی یا کلی و جزئی تصور میکند. در جهت نزولی، کلیات مراتب وجود از حق تعالی به عقل کلی (مبدع اول)، و سپس به نفس کلی، طبیعت هیولا، جسم مطلق، فلک، ارکان و موالید، یعنی از کمال به نقص تنزل میکند. برعکس در جهت صعودی، جزئیات از نقص به سوی کمال میرود، یعنی از معدن به نبات، سپس به حیوان، به نفس ناطقه، به عقل فعال و به عقول مجرده صعود میکند. [۱۵۸]
ابن سبعین، عبدالحق، بدالعارف، ج۱، ص۱۱۲، به کوشش جورج کتوره، بیروت، ۱۹۷۸م.
صورت موالید در امهات، صورت امهات در ماده، صورت ماده در هیولای اولی، صورت هیولای اولی در نفس کلی، صورت نفس کلی در عقل کلی، و صورت عقل کلی (مبدع اول) در ذات حق تعالی [۱۵۹]
ابن سبعین، عبدالحق، بدالعارف، ج۱، ص۳۰۰، به کوشش جورج کتوره، بیروت، ۱۹۷۸م.
و بدینسان صور جمیع موجودات در مراتب مختلف وجود، در ذات حق کامن و مکنون است، و در حقیقت صورت و ماده عالم وجود از ذات باری بیرون و جدا نیست. از اینجاست که ابن تیمیه [۱۶۰]
ابن تیمیه، «سبعینیه»، ملحق جلد ۴ مجموعه فتاوی ابن تیمیه، ج۱، ص۹۳، قاهره، ۱۳۲۹ق.
در مقایسه توحید وجودی از دیدگاه ابن عربی و ابن سبعین گوید که ابنعربی حق را «حال فی الخلق» و ابن سبعین حق را «محل للخلق» میدانند.این کتاب مهمترین اثر ابن سبعین است و غالباً کسانی که به انتقاد از آراء و عقاید او پرداختهاند به مضامین این تألیفنظر داشتهاند. با اینکه این اثر از کارهای آغاز جوانی اوست، در حقیقت اساسیترین جنبههای فکر او را شامل میگردد، و وسعت دامنه مطالعات و آگاهیهای او را از علوم مختلف آن زمان، نظر نقادانه او را در مسائل علمی، دینی و فلسفی، و آشناییش را با آثار فلاسفه یونان و حکمای مسلمان و نیز با کتب دینی یهود و نصارا به روشنی نمایان میسازد. طبع این کتاب به سال ۱۹۷۸م به تصحیح و تحقیق جورج کتوره در بیروت انجام پذیرفته است. مجموعهای از رسایل ابن سبعین در قاهره (دارالکتب المصریه) به شماره ۱۴۹ ( [[تصوف) ) نگهداری میشود که شماری از رسایل، وصایا، ادعیه و کلمات او را شامل است. [۱۶۱]
بدوی، عبدالرحمان، مقدمه بر رسائل (ابن سبعین)، ج۱، ص۱۷-۲۲.
عبدالرحمان بدوی سه عنوان از این مجموعه را نخست در مادرید [۱۶۲]
بدوی، عبدالرحمان، مقدمه بر رسائل (ابن سبعین)، ج۱، ص۱۷.
و سپس در ۱۹۶۵م قسمت عمده رسایل را (۲۱ عنوان)در مصر به طبع رساند. برخی از رسالات مهم این مجموعه اینهاست:۱۱.۳ - رساله الفقیریه«رسالة الفقیریه»، که شامل بحثی است درباره فقر و غنی از نظرگاه گروههای پنجگانه، یعنی فقها، متکلمان، فلاسفه، صوفیه و محققین. از موضوعات قابل ذکر این رساله تشبیه وجود به دایرهای است که وجود مطلق محیط آن است و وجود مقید محاط در مرکز آن. وجود حقیقی وجود مطلق است و وجود مقید از خود وجودی ندارد. «لیس اِلاّ الاَیْس فقط»، و نسبت مطلق و مقید نسبت «هو هو»، یعنی وحدت مطلق است. [۱۶۳]
بدوی، عبدالرحمان، مقدمه بر رسائل (ابن سبعین)، ج۱، ص۱۱-۱۲.
۱۱.۴ - رساله القوسیه«رسالة القوسیه»، در شرح این گفته لبید: «الا کلّ شیء ما خلا الله باطل»، و در جواب یکی از صوفیه است. مؤلف در پایان رساله با طرح شکلی به رسم اهل اسرار الحروف «محقق» را وارث انبیاء قرار میدهد. [۱۶۴]
بدوی، عبدالرحمان، مقدمه بر رسائل (ابن سبعین)، ج۱، ص۴۲.
۱۱.۵ - رساله العهد«رسالة العهد»، عهدی است که با یکی از مریدان منعقد میکند و در آن او را به رعایت احکام شرع و تحصیل کمالات روحانی ترغیب و توصیه میکند، این رساله مختصر را یکی از شاگردان ابن سبعین به تفصیل و جزء به جزء شرح و در طی آن از اسباب و شرایط کمال گروهها و طبقات پنجگانه یاد کرده است. در این شرح به بسیاری از آثار ابن سبعین اشاره و استناد شده و قسمتهایی از آنها در توضیح معانی و اثبات نظرها نقل گردیده است [۱۶۵]
بدوی، عبدالرحمان، مقدمه بر رسائل (ابن سبعین)، ج۱، ص۴۳-۴۴.
[۱۶۶]
«شرح رسالة العهد»، رسائل (ابن سبعین)، ص۴۵-۱۲۹.
۱۱.۶ - کتاب الاحاطه«کتاب الاحاطة»، یکی از آثار مهم او در بیان نظریه وحدت مطلق است، و «احاطه» در اصطلاح او تعبیری است از توحید و احاطه وجودی. وی در اینجا شناخت وحدت مطلق را امری فطری و «قبل التصور و التصدیق، لابعدها» دانسته است. [۱۶۷]
بدوی، عبدالرحمان، مقدمه بر رسائل (ابن سبعین)، ج۱، ص۱۳۴.
۱۱.۷ - رساله خطاب الله بلسان نوره«رسالة خطاب الله بلسان نوره»، شامل مباحثی در نظریه وحدت مطلق است، و هر بخش آن با عبارت « الله فقط» آغاز میشود، بیان مطالب غامض و پیچیده است، در همه جا از آیات قرآنی و احادیث و روایات استفاده میشود، و غالباً در آن رموز ارقام و اعداد به کار رفته است. [۱۶۸]
«شرح رسالة العهد»، رسائل (ابن سبعین)، ج۱، ص۲۱۲-۲۴۶.
۱۱.۸ - رساله الفتح المشترک«رسالة الفتح المشترک»، نوشتهای است مختصر، که در اواخر عمر مؤلف نگارش یافته [۱۶۹]
ابن سبعین، ملاحظات علی بدالعارف»، رسائل، ص۲۵۱، به کوشش عبدالرحمان بدوی، قاهره، ۱۹۵۶م.
و در اغلب فصول آن به کتاب بدالعارف اشاره رفته است. از این رو برخی از محققان معاصر آن را شرح یا مدخل بدالعارف دانستهاند، [۱۷۰]
تفتازانی، ابوالوفاء غنیمی، ابن سبعین و فلسفة الصوفیة ج۱، ص۱۰۶، بیروت، ۱۹۷۳م.
ولی در حقیقت، ضمن اشاره به آن کتاب، تألیفی مستقل و شامل برخی از نظریات ابن سبعین است. در مجموعه خطی رسائل ابن سبعین این بخش عنوان خاص ندارد و مصحح آن را ذیل عنوان «ملاحظات علی بدالعارف» آورده است، ولی در «شرح رسالة العهد» [۱۷۱]
ابن سبعین، عبدالحق، بدالعارف، ج۱، ص۵۵، به کوشش جورج کتوره، بیروت، ۱۹۷۸م.
این رساله به عنوان «الفتح المشترک» ذکر و عبارتی از آن نقل شده است. [۱۷۲]
ابن سبعین، عبدالحق، بدالعارف، ج۱، ص۲۵۲، به کوشش جورج کتوره، بیروت، ۱۹۷۸م.
در دو رساله «الرضوانیة» [۱۷۳]
ابن سبعین، رسائل، رسالة «الرضوانیة، ص۳۳۱، به کوشش عبدالرحمان بدوی، قاهره، ۱۹۵۶م.
و «الاحاطه» [۱۷۴]
ابن سبعین، الاحاطه، رسائل، ص۱۳۱، به کوشش عبدالرحمان بدوی، قاهره، ۱۹۵۶م.
نیز نام آن «الفتح المشترک» آمده است.۱۱.۹ - رساله النصیحه او النوریه«رسالة النصیحة او النوریة»، در بیان آداب و انواع ذکر و فضایل و فواید آن، با اشاره به اذکار و اوراد اصحاب مکاتب و مذاهب مختلف است. ابن سبعین این رساله را در ۶۵۸ ق نوشته [۱۷۵]
«شرح رسالة العهد»، رسائل (ابن سبعین)، ج۱، ص۱۸۰.
و به نام فرزندش «نورالدین» آن را «النوریة» عنوان داده است. [۱۷۶]
«شرح رسالة العهد»، رسائل (ابن سبعین)، ج۱، ص۱۸۴- ۱۸۵.
بخشی از اواخر این رساله در تعریف نور و بیان منزلت آن نزد فلاسفه، صوفیه، مجوس، براهمه، یهود و نصاراست. [۱۷۷]
شرح رسالة العهد، رسائل (ابن سبعین)، ج۱، ص۱۸۶-۱۸۷.
۱۱.۱۰ - رساله الرضوانیه«رسالة الرضوانیة»، در شرح انواع و شرایط توبه و استغفار، فرق میان رحمت و رضوان و بیان اینکه رحمت اعم از رضوان است، زیرا هر کس که خداوند از او راضی شد، مشمول رحمت میگردد، اما همه کسانی که مشمول رحمت میشوند، لزوماً خداوند را خشنود نکردهاند. [۱۷۸]
«شرح رسالة العهد»، رسائل (ابن سبعین)، ج۱، ص۳۱۶-۳۵۶.
در نسخه کتابخانه تیموریه برخی وصایا و رسایل دیگر مندرج است که کلاً مشتمل بر مطالب و موضوعاتی است که ذکر شد و همگی به همان شیوه پیچیده و دشوار و پرتکلف خاص ابن سبعین نگارش یافته است.۱۱.۱۱ - کتاب الدرجرساله دیگری از ابن سبعین به نام کتاب الدرج موجود است که در مجموعهای متعلق به دارالکتب المصریه به شماره ۲۰۲ (مجامیع) نگهداری میشود. [۱۷۹]
تفتازانی، ابوالوفاء غنیمی، ابن سبعین و فلسفة الصوفیة، ج۱، ص۱۴۱، بیروت، ۱۹۷۳م.
این رساله از آثار معروف ابن سبعین است که ابن خطیب [۱۸۰]
ابن خطیب، محمد، الاحاطة فی اخبار غرناطة، ج۴، ص۳۵، قاهره، ۱۳۹۷ق/۱۹۷۷م.
و مقری [۱۸۱]
مقری، احمد، نفح الطیب، ج۲، ص۲۰۲، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۳۳۸ق/ ۱۹۶۸م.
بدان اشاره کردهاند و حاجی خلیفه نیز [۱۸۲]
حاجی خلیفه، کشف، ج۱، ص۶۶۰.
آن را به نام الحروف الوضعیة فی الصور الفلکیة یاد کرده است. موضوع این رساله علم الحروف و الاسماء است و از ارتباط حروف و ارقام با افلاک و با اجرام و موجودات سماوی سخن میرود. [۱۸۳]
تفتازانی، ابوالوفاء غنیمی، ابن سبعین و فلسفة الصوفیة، ج۱، ص۱۴۰-۱۴۱، بیروت، ۱۹۷۳م.
۱۱.۱۲ - آثار دیگراز آثار دیگری که از او باقی مانده، چند رساله و وصیت و حزب است که در کتابخانهها موجود است، [۱۸۴]
تفتازانی، ابوالوفاء غنیمی، ابن سبعین و فلسفة الصوفیة، ج۱، ص۱۴۰، بیروت، ۱۹۷۳م.
[۱۸۵]
تفتازانی، ابوالوفاء غنیمی، ابن سبعین و فلسفة الصوفیة، ج۱، ص۱۴۲، بیروت، ۱۹۷۳م.
نیز بیعت نامه مردم مکه با المستنصر که تمامی آن، چنانکه گفته شد، در تاریخ ابن خلدون [۱۸۶]
ابن خلدون، تاریخ، ج۶، ص۶۳۵ -۶۵۱، بیروت، ۱۹۵۹م.
ثبت است، همچنین برخی اشعار که مؤلفان دیگر از او نقل کردهاند. [۱۸۷]
تفتازانی، ابوالوفاء غنیمی، ابن سبعین و فلسفة الصوفیة، ج۱، ص۱۲۸-۱۲۹، بیروت، ۱۹۷۳م.
نام چند رساله دیگر او در تواریخ و برخی کتب تذکره و طبقات و نیز در «شرح رسالة العهد» آمده است که امروز نشانی از آنها در دست نداریم [۱۸۸]
تفتازانی، ابوالوفاء غنیمی، ابن سبعین و فلسفة الصوفیة، ج۱، ص۱۲۶- ۱۲۸، بیروت، ۱۹۷۳م.
[۱۸۹]
تفتازانی، ابوالوفاء غنیمی، ابن سبعین و فلسفة الصوفیة، ج۱، ص۱۳۸-۱۳۹، بیروت، ۱۹۷۳م.
[۱۹۰]
تفتازانی، ابوالوفاء غنیمی، ابن سبعین و فلسفة الصوفیة، ج۱، ص۱۴۲، بیروت، ۱۹۷۳م.
[۱۹۱]
تفتازانی، ابوالوفاء غنیمی، ابن سبعین و فلسفة الصوفیة، ج۱، ص۱۴۳، بیروت، ۱۹۷۳م.
و اخیراً نیز نوشتههایی به او نسبت دادهاند که از او نیست. [۱۹۲]
تفتازانی، ابوالوفاء غنیمی، ابن سبعین و فلسفة الصوفیة، ج۱، ص۱۴۳، بیروت، ۱۹۷۳م.
۱۲ - فهرست منابع(۱) ابن تیمیه، «سبعینیه»، ملحق جلد ۴ مجموعه فتاوی ابن تیمیه، قاهره، ۱۳۲۹ق. (۲) ابن تیمیه، مجموعة الرسائل و المسائل، دارالمنار، ۱۳۴۹ق. (۳) ابن حجر عسقلانی، احمد، لسان المیزان، حیدرآباد دکن، ۱۳۳۰ق. (۴) ابن خطیب، محمد، الاحاطة فی اخبار غرناطة، قاهره، ۱۳۹۷ق/۱۹۷۷م. (۵) ابن خلدون، تاریخ، بیروت، ۱۹۵۹م. (۶) ابن خلدون، شفاءالسائل لتهذیب المسائل، به کوشش محمد بن تاویت طنجی، استانبول، ۱۹۵۷م. (۷) ابن خلکان، وفیات. (۸) ابن سبعین، عبدالحق، بدالعارف، به کوشش جورج کتوره، بیروت، ۱۹۷۸م. (۹) ابن سبعین، «الاحاطه»، «رساله»، «رسالة خطابالله بلسان نوره»، «رسالة رضوانیة»، «رسالة العهد»، «رسالة الفقیریة»، «رسالة النصیحة او النوریة»، «ملاحظات علی بدالعارف»، رسائل، به کوشش عبدالرحمان بدوی، قاهره، ۱۹۵۶م. (۱۰) ابن شاکر کتبی، محمد، فوات الوفیات، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۷۴م. (۱۱) ابن عماد، عبدالحی، شذرات الذهب، قاهره، ۱۳۵۱ق. (۱۲) ابن کثیر، البدایة. (۱۳) بونی، احمد، شمسالمعارفولطائفالعوارف، مصر، ۱۳۸۲ق/۱۹۶۲م. (۱۴) بدوی، عبدالرحمان، مقدمه بر رسائل (ابن سبعین، در همین مآخذ). (۱۵) تفتازانی، ابوالوفاء غنیمی، ابن سبعین و فلسفة الصوفیة، بیروت، ۱۹۷۳م. (۱۶) حاجی خلیفه، کشف. (۱۷) زرکشی، محمد، تاریخ الدولتین الموحدیة و الحفصیة، تونس، ۱۹۶۶م. (۱۸) «شرح رسالة العهد»، رسائل (ابن سبعین، در همین مآخذ). (۱۹) شعرانی، عبدالوهاب، الطبقات الکبری، قاهره، ۱۳۷۴ق/ ۱۹۵۴م. (۲۰) عباسی، عبدالرحیم، معاهد التنصیص، به کوشش محمد قطه العدوی، مصر. (۲۱) غبرینی، احمد، عنوان الدرایة، به کوشش عادل نویهض، بیروت، ۱۹۶۹م. (۲۲) فاسی، تقیالدین، العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین، به کوشش فؤاد سید، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م. (۲۳) مقری، احمد، نفح الطیب، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۳۳۸ق/ ۱۹۶۸م. ۲۴) یافعی، عبدالله، مرآةالجنان و عبرة الیقظان، حیدرآباد دکن، ۱۳۳۹ق. (۲۵) یونینی، موسی، ذیل مرآة الزمان، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۵م. (۲۶) ابن تغری بردی، النجوم. ۱۳ - پانویس
۱۴ - منبعدانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله « ابن سبعین»، ج۳، ص۱۲۹۰. |